loading...
lovehighway
fatemeh12 بازدید : 15 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (3)

 

 

به خاطر بودنت دلم مي خواد

 قشنگترين جمله ها رو بنويسم ...

 پر عشق ترين بوسه ها نثار تمامي وجود پاكت کنم فرشته من...

دوستت دارم و اين تمام حرف من است...

 

 

 

fatemeh12 بازدید : 12 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (1)

نمایش احساسات با عکس های زیبا

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده عشقم

هنوزم گرمای لبای گرمت  رو با تمام وجودم حس میکنم

دوست دارم

fatemeh12 بازدید : 12 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (0)

نمایش احساسات با عکس های زیبا

حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...

fatemeh12 بازدید : 13 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (0)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را …
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا،
از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

fatemeh12 بازدید : 17 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (0)
v67clajdndn5smz3a18r متن هاي كوتاه و زيباي عاشقانه همراه با عكسهايي رمانتيك
قطار می رود….تو می روی….. تمام ایستگاه می رود…………
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!
مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است

من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد!

fatemeh12 بازدید : 12 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (2)

تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است , اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !
من بودم ، تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد

عکس, تصویر متن جملات عاشقانه پر از احساس زیبا مخصوص اس ام اس پیامک پیام کوتاه

fatemeh12 بازدید : 14 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (0)




دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
چندیست که حالات عجیبی دارد
این موج که سر به صخره ها میکوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد .
fatemeh12 بازدید : 18 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (0)
.
گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو...
مثل رد کردن آهنگی که دوستش دارم...
.
.
گاهی آنقدر دلتنگ کسی میشی که اگه بفهمه ، خودش از نبود خودش خجالت میکشه !
.
.
از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد ، احساس می کنم جمجمه ام با شکوه ترین امپراتوری دنیاست !
.

 

می دانی ؟
آدم های ساده ، ساده هم عاشق می شوند...
ساده صبوری می کنند...
ساده عشق می ورزند...
ساده می مانند...
اما سخت دل می کَنند...
.
.
همیشه از آمدن "نـ" بر سر کلمات مـی ترسیدم !
نـ داشتن تو... نـ بودن تو...
نـ ماندن تو...
کـاش اینبـار حداقل دل واژه برایم می سوخت و خبـری مـیداد از نـ رفتن تـو...
 

.
.
هواے شهـر... آلـوده یـا پاک فـرقـے نمـے کند...
من پر از هـواے تـوام...
.
.
میدونی خوش بخت ترین زوج دنیا کیه... ؟
خنده و گریه... !
به ندرت با هم دیده میشن اما وقتی با هم دیده میشن ، اون بهترین لحظه ی زندگیه... !
.
.
چشم هایم را به بیمارستان می برم ، نمیدانم چه مرگشان شده !؟!؟
هرشب در خواب ، جایشان را خیس میکنند...
.
.
گاهی شنیدن صدای قلب کسی که دوسش دارین ، زنده ترین موسیقی این عالمه !
.


...

 

.
هیچوقت نباید به اجبار خندید ، گاهی باید تا نهایت آرامش گریه کرد...
تبسم بعد از گریه ، از رنگین کمان بعد از باران هم زیباتر است !
.
.
و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد ؟
.
.


.
.
دیروز ، همین حوالی زلزله ای آمد ، حالا همه حالم را می پرسند !!!
بی خبـر از اینکه "من" به این لرزیدنها سالهاست که عـادت کـرده ام...
بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـم و تــرکــهای عمــیــقِ قــلــبــم... 
اما هنـوز خـــوبــم !!!
.
.

 
زندگی شبیه شعریست ؛ قافیه هایش با من ، "تو" فقط همیشه ردیف باش !
.
.
سخته وقتی تو اس ام اس ازت می پرسه خوبی ؟
تو هم با بغض 5 خط تایپ میکنی ، ولی به جای Send... همه رو پاک می‌کنی و می‌نویسی :
خوبم مرسی تو خوبی ؟
fatemeh12 بازدید : 13 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (0)

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

fatemeh12 بازدید : 20 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (2)

 

 

 قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم،

آمدم تا جایی که تو میخواهی، با تو می آیم ، 
می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی….
همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ، 
نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم
نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم
چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند،
آنچه پنهان است در پشت نگاهت دنیای عاشقانه من است
همه جا با توام ، آنجا و اینجا در قلبم ، اینجا و آنجا در قلبت ، 
می تابم و و میتابی ، میمانم و میمانی، 
میدانم و میدانی که چقدر هم تو مرا دوست داری ، هم من دیوانه توام…
چه خوب میفهمی در دلم چی میگذرد ، 
چی خوب معنا میکنی نگاهم را ، 
چه عاشقانه میشنوی حرفهایم را
پاسخ دل گرفته ام را با عشق میدهی، وقتی دلتنگم ، 
خبر داری از دل تنگم ، وقتی تشنه دیدارم ، سیراب میکنی مرا عشقم
همه جا با همیم ، نیست جایی که بی تو باشم ،
نیست راهی که بی تو رفته باشم…
همه جا خاطره ، همه جا عشق ، همه جا عطر حضور تو ، 
جایی نیست که نباشد عطر نفسهای تو
همه جا خاطره ، جایی نیست که نمانده باشد یادی از تو….
تویی که جان داده ای به تنم و این یاد تو است که نفس میدهد
به این تنی که روحش در وجود تو است.
روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ،
با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم…
همه جا با توام ، 
          تو اینجا همیشه در قلبمی 
                                و من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم…

fatemeh12 بازدید : 15 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (1)

برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود…
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام ، 

و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم….
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ،
اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است.
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ،
میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمیتوان از تو گذشت ،
به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ، 
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ،
نمیگویم همیشه بمان ، تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، 
اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،
نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی… 
قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ، 
زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ،
به عشق بودن تو است !

برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم

fatemeh12 بازدید : 11 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)

 

با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست
با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد
با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی
عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس
آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را
میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،
میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت
بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، 
عشق در قلب من و تو ماندنیست
هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد
مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد
آری با تو دیگر عشق قصه نیست ،
حقیقت است این روزها و لحظه ها
حقیقت است که دوستت دارم ، 
حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم
حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، 
مگر میشود این زندگی بدون تو؟
در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، 
میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را….

با تو بودن همیشه تکراریست برای تپشهای قلبم ، 
با تو بودن همیشه تکراریست 
برای اینکه حس کنم عشق چیست و عاشق تو بودن چه لذتی دارد
چه اتفاق زیبایی بود تو را دیدن ، 
چه حادثه شیرینی بود تو را داشتن
با تو بودن همین است ، 
اینکه تا ابد شدی دنیایم ، 
اینکه تا ابد شدی مرحمی برای قلب تنهایم
قلبی که دیگر با تو تنها نیست ، 
درهای قلبم دیگر برای کسی باز نیست ، 
تا همیشه بسته شده بر روی تو ، 
بمان و بمان ای که تنها عشق من هستی تو

fatemeh12 بازدید : 14 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)

روزها با من و همراز دل من بودی
                     در وجودم، ای امیدم، مرهم زخم دلم بودی تو

   با نگاهت درد قلبم را چو نوری می ربودی
                          در دو دستم گرمی عشق و صفاراباغروری می سرودی


     با تو بودم چون شقایق در گلستان بهاری
                               با تو بودم چون پرستو در فضای آسمان بابیقراری

          من به دور از غصه بودم آن زمانی که عزیزم با تو بودم
                                    چشم خود را بر سیاهی بسته بودم آن زمانی که

                                                             عزیزم با تو بودم ........

fatemeh12 بازدید : 15 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)

 

 

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،

درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو…

کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد

نه دلتنگی و انتظار…

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ،

اینگونه است که آرام میشوم ،

دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ،

درد دل میکند با خاطره هایت ،

تکرار میکندحرفهایت ،

حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری …

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،

نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ،

و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را….

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ،

هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد،

چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود

اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ،

تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم…

 هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت ،

اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ،

تا دوای عشقت مرا درمان کند…

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ،

آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند…

نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،

جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،

دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ….

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد،

میدانی که قلبم بی تو میمیرد،

تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد….

fatemeh12 بازدید : 13 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (1)

 

 
عشق یعنی با جهان بیگانگی
 عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
  عشق یعنی سجده ها با چشم تر
   عشق یعنی سر به دار آویختن
    عشق یعنی اشک حسرت ریختن 
    عشق یعنی با جهان بیگانگی
 عشق یعنی شب نخفتن تا سحر 
  عشق یعنی سجده ها با چشم تر
   عشق یعنی سر به دار آویختن
    عشق یعنی اشک حسرت ریختن 
     عشق یعنی در جهان رسوا شدن
      عشق یعنی مست و بی پروا شدن
      عشق یعنی سوختن یا ساختن
       عشق یعنی زندگی را باختن
       عشق یعنی انتظار و انتظار
        عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
         عشق یعنی دیده بر در دوختن
          عشق یعنی در فراقش سوختن
           عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
            عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
             عشق یعنی لحظه های التهاب
              عشق یعنی لحظه های ناب ناب
                عشق یعنی آب بر آذر زدن
                 عشق یعنی سوز نی ، آه شبان
                  عشق یعنی معنی رنگین کمان
                عشق یعنی شاعری دل سوخته
              عشق یعنی آتشی افروخته 
             عشق یعنی با گلی گفتن سخن 
               عشق یعنی خون لاله بر چمن
                  عشق یعنی دیده بر در دوختن
                     عشق یعنی در فراقش سوختن
                      عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز
                     عشق یعنی عالمی راز و نیاز
                   عشق یعنی چون محمد پا به راه
                  عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه 
                 عشق یعنی بیستون کندن به دست
               عشق یعنی زاهد اما بُـت پرست
              عشق یعنی همچو من شیدا شدن
             عشق یعنی قطره و دریا شدن
            عشق یعنی یک شقایق غرق خون
           عشق یعنی درد و محنت در درون
          عشق یعنی یک تبلور یک سرود
         عشق یعنی یک سلام و یک درود
        عشق یعنی لایق .... شدن
       عشق یعنی با خدا همدم شدن
      عشق یعنی جام لبریز از شراب
     عشق یعنی تشنگی یعنی سراب
    عشق یعنی لذت یک آرزو
   عشق یعنی یک بلای ماند گار 
 عشق یعنی هدیه ای از آسمان
عشق یعنی یک صفای سازگار

fatemeh12 بازدید : 14 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)

در ذهن آشفته ام مست

به دنبال خاطرات تو می گردم

تا با آنها کمی آرام بگیرم

راستی برایت بگویم

 

از وقتی که رفتی چشمهایم

همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند


یادت هست وقتی که خیس می شدند...


با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی

fatemeh12 بازدید : 11 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (2)

 

یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایم را دَم ِ در بگذارم

تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او

ما بقــی را هم نقــدا” بــا خود بــه گور می بـــرم

ما بقــی همــان ” آرزوی بــا تــو بودن ” است

نتــرس جانکم

حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم

fatemeh12 بازدید : 16 شنبه 04 آذر 1391 نظرات (1)

 

 

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت.

fatemeh12 بازدید : 5 شنبه 04 آذر 1391 نظرات (0)

گفتم:میری؟


گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده .

fatemeh12 بازدید : 9 شنبه 04 آذر 1391 نظرات (0)

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد…

 

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه .ُ دوستت دارد

fatemeh12 بازدید : 20 شنبه 04 آذر 1391 نظرات (0)

 

یاد گرفتم ...

 

 Love can touch us one time
ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم

And last for a lifetime
و این عشق می تواند برای همیشه باشد

And never let go till we re gone


و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

Love was when I loved you
عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم

One true time. I hold too
دوران صداقت، و من تو را داشتم

In my life we ll always go on
در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید

fatemeh12 بازدید : 18 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

غمگینم!وقتی تمام جفت های دنیا تنهایی ام را به رخم می کشند،حتی جورابهایم

fatemeh12 بازدید : 13 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

تقدیم به تنها صدف دریای دلم که به بیکرانگی اقیانوس عشق دلتنگشم

*0o0oMaHDiAro0o0*

fatemeh12 بازدید : 16 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

آغوش باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن،

بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود،فقط نگاه باشد و نفس،

زندگی آنقدر ها دوام نمی آورد،همین حالا هم دیر است........

fatemeh12 بازدید : 9 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درخاطری که تویی،دیگران فراموشند،بگذار در گوشت بگویم میخواهمت این خلاصه ی

تمام حرفـــــــهای عاشقانه ی دنیاست.

fatemeh12 بازدید : 17 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

گاه دلتنگ میشوم دلتنـــــــــــــگ تر از تمام دلتنگــــی ها

حسرت ها را میشمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدامین دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنـــــــــگم

fatemeh12 بازدید : 15 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت زندگی برایت جا گزاشته است......

خیالت راحت باشد،آرام چشمهایت راببند.......

یک نفر برای همه ی نگرانیهایت بیدار است......

یک نفر که از تمام زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد.....

 

درباره ما
Profile Pic
0oشاهراه عشق راهی برای عاشقانه زیستنo0
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    بیشترین چیزی که باعث میشه به ازدواج فکر کنین چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 1,143